بیشتر بدانیم

بروز رسانی اطلاعات اعتقادی و اخلاقی

تبلیغات تبلیغات

حقیقت تلخ

پیرمردی بود، که پس از پایان هر روزش از درد و از سختیهایش مینالید... دوستی، از او پرسید: علت این همه درد چیست که از آن رنجوری؟ پیرمرد گفت: دو بازشکاری دارم، که باید آنها را رام کنم، دو تا خرگوش هم دارم که باید مواظب باشم، به هر سویی نروند. دو تا عقاب هم دارم که باید آنها را هدایت و تربیت کنم، ماری هم دارم که آن را حبس کرده ام. شیری، نیز دارم که همیشه، باید آن را در قفسی آهنین، زندانی کنم، بیماری نیز دارم که باید از او مراقبت کنم و در خدمتش باشم...
برچسب‌ها: سختیهایش, بازشکاری
در صورتی که این صفحه دارای محتوای مجرمانه است یا درخواست حذف آن را دارید لطفا گزارش دهید.

مطالب پیشنهادی

آخرین مطالب سایر وبلاگ ها

جستجو در وبلاگ ها